مهناز امیرخانی؛ زهره توازیانی؛ ملیحه پورصالح امیری
دوره 6، شماره 16 ، خرداد 1395، ، صفحه 59-83
چکیده
کاربرد علم حضوری و شهود نزد ابنسینا از اهمیت درخور توجهی برخوردار است؛ به همین دلیل، نظریۀ انسان معلقِ وی نمونۀ بارز کاربرد مقام شهود محسوب میشود. متناظر با این نظریه میتوان از نظریۀ دیگری یاد ...
بیشتر
کاربرد علم حضوری و شهود نزد ابنسینا از اهمیت درخور توجهی برخوردار است؛ به همین دلیل، نظریۀ انسان معلقِ وی نمونۀ بارز کاربرد مقام شهود محسوب میشود. متناظر با این نظریه میتوان از نظریۀ دیگری یاد کرد که به نظریۀ فطرت شهرت دارد. شباهت دو نظریۀ یادشده در این مقام و استفاده از الفاظ مشابه مبنی بر توجه به مقام، فی نفسه نگارندگان را به مقایسۀ تطبیقی میان این دو نظریه برانگیختهاست. نتیجۀ اجمالی این تحقیق، تقدم نظریۀ انسان معلق بر نظریۀ فطرت، آن هم در یک ارتباط طولی، از حیث مبانی و لوازم و ملاکهای این دو نظریه است. در مجموع میتوان گفت که نظریۀ انسان معلق، در اثبات جوهریّت نفس، به حیطۀ نفسشناسی و نظریۀ فطرت، در مقام تمایز میان بدیهیات یقینی با سطح عامه، به حوزۀ معرفتشناسی مربوط میشود. تأمل در ملاک ادراکات نفسی نشان میدهد که ملاک فخر رازی، مبنی بر وسط یا عدم وسط در تشخیص قضایای اوّلی و غیراوّلی، بر ملاک ابنسینا تقدم معرفتی دارد. بدین ترتیب میتوان مبناگروی سختگیرانۀ فخر رازی، علامه حلی و خواجه نصیرالدین طوسی، مبنی بر تعیین اولیات به عنوان تنها قسم بدیهی و موجه به خود، را با ارجاع به مقام انفسی و ادراکات مقام نفس و پسانفس مدلل کرد.